سر عقل آوردن، عقل توی کلهی کسی کردن، دارای عقل و شعور کردن، عاقل کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I need to knock some sense into him – he keeps making the same mistake over and over again!
من باید عقل توی کلهاش کنم؛ او همان اشتباه را بارها و بارها تکرار میکند!
I hope the accident shook him up enough to knock some sense into his reckless driving habits.
امیدوارم تصادف او را بهقدری تکان دهد که او را از عادات رانندگی بیپروا سر عقل آورد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «knock some sense into someone» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/knock-some-sense-into-someone